فکرشم نمیکردم یه رابطه میتونه اینقدر ساده و گرم باشه. من رامینم، ۳۸ ساله، کارآفرین تو تبریز. کسبوکارم خوب پیش میره، ولی تو دلم یه جای خالیه که پر نمیشه. سالها مجرد بودم، قرارهای معمولی برام خستهکننده بود—بازیهای احساسی، حدس و گمان، دیگه بس بود. یکی از دوستام BTC Sugar Dating رو پیشنهاد داد، گفت جای “همراهی بیدردسر”. با خنده ثبتنام کردم، فکر کردم با بیتکوین یه گپ ساده میخرم. ولی ملاقات با نازنین بهم نشون داد “تفاهم سطح بالا” چیه.
نازنین، ۳۰ ساله، مشاور برند، مثل یه قهوه غلیظ بود—تلخ ولی دلپذیر. تو یه بار دنج تو خیابون ولیعصر قرار گذاشتیم، با کتوشلوار شیک اومد، نگاهش آروم بود. گفت: “من وقتمو میدم، تو حمایت میکنی. بیخود انرژیمونو تلف نکنیم.” خندیدم: “عجب رکوراستی!” شونه بالا انداخت: “بزرگسالیم، شفاف بهتره.” این صراحت حالمو جا آورد. پرداخت با بیتکوین تو BTC Sugar Dating ساده بود، همهچیز تو بلاکچین ثبت میشد—شفاف، عادلانه، بدون شک.
قرارامون عاشقانه نبود، بیشتر شبیه یه همکاری با یه حس خاص بود. نازنین فاصله رو خوب نگه میداشت، نه گذشتهمو کندوکاو میکرد، نه با حرفای قشنگ گولم میزد، ولی نمیدونم چرا باهاش راحت بودم. از مشتریای اعصابخوردکنش غر میزد، بعد با خنده میپرسید: “شماها که رئیسین، هیچوقت دلتون نمیخواد لپتاپو پرت کنین؟” خندیدم و گفتم چطور یه پروژه منو یه هفته بیخواب کرد. این گپا مثل حرف زدن با رفیق بود، ولی یه چیزی بیشتر داشت.
یه شب کنار دریاچه ارومیه، گفت: “میدونی چرا این پلتفرم رو دوست دارم؟ چون خودم انتخاب میکنم، نه اینکه انتخاب بشم.” پرسیدم یعنی چی. گفت: “عشق همیشه حس میداد باید یکیو راضی کنم. اینجا من قانون میذارم، چیزی که میخوام میگیرم و میرم.” این حرف بهم تکون داد. منم همینو نمیخواستم؟ یه رابطه صادقانه، بدون بار اضافی. بیتکوین همهچیزو تمیز کرد—هر تراکنش ثبتشده، منصفانه، بدون دغدغه.
ولی گاهی گم میشدم. این چیه؟ دوستی؟ عشق؟ معامله؟ نازنین انگار ذهنمو خوند، خندید و گفت: “زیادی فکر نکن رامین. این فقط تفاهم بزرگسالاست. تو حمایت میکنی، من همراهتم، هیچکس به اونیکی بدهکار نیست.” این حرف انگار همهچیزو روشن کرد. دیگه دنبال اسم گذاشتن نبودم، فقط از این سبکی لذت بردم. BTC Sugar Dating بهم عشق نداد، بلکه چیزی بهتر داد: یه نزدیکی بالغانه. فهمیدم صمیمیت لازم نیست پیچیده باشه. مرزهای مشخص و تبادل صادقانه گاهی از عاشقانههای پرشور واقعیتره. زندگی شاید همینه، تو یه لحظه به طرف مقابل چیزی که لازم داره بدی و با ظرافت ولش کنی.