در کافهای دنج در خیابان ولیعصر تهران نشستهام، روبروی سارا. او حدود سی سالش است، با لباسی ساده اما شیک، و لبخندی که آرامش میدهد. از طریق BTC Sugar Dating آشنا شدیم، و فکر میکردم این فقط یک معامله است: من بیتکوین میفرستم، او وقتش را میدهد، و تمام. اما بین صحبتهای شبانه و نگاههای خاموشمان، هر دو فهمیدیم که چیزی بیشتر از اینهاست—و تصمیم گرفتیم وانمود کنیم که نمیفهمیم.
سارا استعداد عجیبی در دیدن خستگیام دارد. استرس کار، تنهاییای که هیچوقت به زبان نمیآورم، او انگار حسش میکند. توی اولین دیدارمان در کافهای تو زعفرانیه، پرسید: «امروزت چطور بود؟ چیزی هست که بخوای بذاری کنار؟» من سرسری گفتم: «خوب بود»، ولی نگاهش میگفت که میداند دروغ میگویم. اما چیزی نگفت، فقط لبخند زد. اون لحظه فهمیدم: او منو میخونه، ولی ترجیح میده چیزی نگه.
جادوی BTC Sugar Dating توی همین سادگیست. همهچیز شفافه: انتقال بیتکوین سریع و بدون واسطهست. تو برای زمان پول میدی، نه برای قولهای بزرگ. اما لحظات واقعی و تکاندهنده جایی اتفاق میافتن که این خطوط محو میشن. یه شب سارا منو کشوند به بازارچهی شبانه تو تجریش، گفت: «بیا یه کم حال و هوات عوض شه.» میدونستم داره سعی میکنه حالمو بهتر کنه، و اونم میدونست که من فهمیدم. ولی هیچکدوم چیزی نگفتیم، فقط با هم خندیدیم.
بعضیها رابطههای شکرین رو سرد و حسابگرانه میدونن. ولی من فکر میکنم این از خیلی از عاشقانهها صادقانهتره. توی عشق معمولی، ما خواستههامون—محبت، امنیت—رو پنهان میکنیم و وانمود میکنیم بینیازیم. آخرش چی؟ دلخوری، حسادت، قلب شکسته. تو BTC Sugar Dating همهچیز روشنه: تو اینو میخوای، من اونو میدم، بیتکوین معامله رو درست میکنه. ولی توی این شفافیت، جا برای یه چیز واقعی هم هست. سارا هیچوقت از من آینده نمیخواد، ولی وقتی هوا سرده بهم پیام میده که شال ببندم، یا تا دیروقت بیدار میمونه که دربارهی فیلمهای قدیمی گپ بزنیم. این لحظات، وقتی همو میخونیم ولی وانمود میکنیم که نمیدونیم، اینا رابطهمون رو خاص میکنن.
یه شب کنار دریاچهی چیتگر قدم میزدیم، گفت: «هر دومون میدونیم این تا ابد نیست، ولی الان خوبه، مگه نه؟» سرمو تکون دادم، ولی دلم یه کم گرفت. میدونیم که این مثل یه آتشبازی، قشنگه ولی کوتاه. ولی به خاطر همین، هر لحظه ارزشمنده. BTC Sugar Dating بهت آزادی میده که بدون تظاهر به عشق ابدی، خودت باشی. من و سارا یه توافق نگفتنی داریم: همو میخونیم، ولی به این بازی ادامه میدیم. و تو همین سکوت، همهی لطافت این رابطهست.
