BTC Sugar Dating بهم یاد داد چطور “با مرز عاشق باشم”

فکرشم نمیکردم یه پلتفرم قرار بتونه بهم یاد بده چطور خودمو و بقیه رو دوباره عاشق شم. من سارام، ۳۲ ساله، طراح گرافیک تو شیراز. رابطههای قبلیم کابوس بود—همهچیزمو میدادم، فقط زخم برمیگشت. فکر میکردم این عشقه، تا اینکه تو BTC Sugar Dating با کوروش آشنا شدم و فهمیدم عشق میتونه مرز داشته باشه و بازم شفا بده.
 
وقتی تو BTC Sugar Dating ثبتنام کردم، تردید داشتم. شنیده بودم جای “خرید همراهی”ه، میترسیدم دوباره سوءاستفاده بشم. ولی فشار مالی منو واداشت که قوانین خودمو بذارم: نه عاشقانه، فقط یه تبادل منصفانه. پرداخت با بیتکوین خیالم رو راحت کرد—همهچیز تو بلاکچین ثبت میشد، شفاف، بدون ابهام. اولین قرار با کوروش تو یه کافه دنج تو کریمخان بود. ۴۰ ساله، مدیر یه شرکت فناوری، آروم ولی یه کم دور. گفت: “من به وقتت احترام میذارم. تو قانونو تعیین کن.” اولین بار حس کردم میتونم رابطه رو کنترل کنم.
 
قرارامون ساده بود—کافه، سینما، پیادهروی تو پارک. کوروش ازم نخواست “دوستدختر بامزه” باشم یا با حرفای قشنگ گولش بزنم. به حرفای کاریم گوش میداد، از مشتریای رو مخ غر میزدم، اونم آروم میگفت: “تو خیلی زحمت میکشی، لیاقت بهتر داری.” حرفاش ساده بود، ولی گرمم کرد، حس کردم ارزشمندم. قبل هر قرار، پرداخت رو تو BTC Sugar Dating چک میکردم—شفافیتش باعث میشد حس نکنم “فروخته شدم”، بلکه انتخاب کردم.
 
تو قرار سوم جرأت کردم بگم: “میترسم دوباره زخمی بشم، پس احساساتو وارد نمیکنم.” سرشو تکون داد: “میفهمم، منم میترسم. فقط حالو حال کنیم.” صداقتش منو خلع سلاح کرد. یاد گرفتم چطور مرز بذارم: میتونم کنارش باشم ولی قلبمو نگه دارم؛ میتونم حمایت قبول کنم بدون اینکه مدیون باشم. این تازه بود، انگار خودمو پس گرفتم.
 
ولی این رابطه منو با زخمامم روبهرو کرد. یه شب کنار زایندهرود پرسیدم: “این حس پوچی نمیده؟” مکث کرد و گفت: “نسبت به عشق الکی که فرو میریزه، این صداقت محکمتره.” حرفش ترسامو نشون داد—من ضعفامو پشت “عشق” قایم کرده بودم. BTC Sugar Dating عاشقانه بهم نداد، یادم داد چطور از خودم محافظت کنم و بازم با یکی وصل شم.
 
من و کوروش تموم کردیم، ولی اون برام یه تعریف جدید از عشق گذاشت. عشق یعنی نری زیر بارون تا خیس شی، یعنی تعادل بین دادن و گرفتن با مرز. BTC Sugar Dating بهم یاد داد عشق به خود یعنی شجاعت گفتن نیازات و رفتن وقتی وقتشه. زندگی شاید اینه که اول خودتو عاشق شی، بعد با یکی با مرزای مشخص ملاقات کنی، بدون اینکه همدیگه رو زخمی کنین.